از رها کردن نترس...
هیچکس نمیتواند چیزی که مال توست را بگیرد
و تمام دنیا نمیتوانند چیزی که مال تو نیست را برایت حفظ کنند.

از رها کردن نترس...
هیچکس نمیتواند چیزی که مال توست را بگیرد
و تمام دنیا نمیتوانند چیزی که مال تو نیست را برایت حفظ کنند.

تا دنیا دنیاست بمون کنارم
من هیچ کی رو غیر تو دوست ندارم
تا دنیا دنیاست دل من فداته
اون دلی که عاشقه خنده هاته

وقتی اشکهایم میان قطره های باران گم شدند
تازه فهمیدم غمِ من چقدر کوچک است و غمِ آسمان چقدر بزرگ …

براي بعضي درد ها فقط مي توان نگاه كرد و بي صدا شكست
صدای باران می آید
دلی جایی تنگ است
تو گریستی یا من؟!

کاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید گلوت ابر داره
و چشمات بارون ، به جای اینکه بپرسه “چته ؟ چی شده ؟”
بغلت کنه و بگه “گریه کن” …

بعضی حرفا رو نمیشه گفت !
باید خورد ...
ولی بعضی حرفا رو نه می شه گفت ؛
نه میشه خورد ....
می مونه سر دل ،
میشه دل تنگ !
میشه بغض ،
میشه سکوت ...
میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چته... !!!
کمی سکوت و آرامش میخوام...
فقط همین................................
میدونی که جسارت گفتن کلمات نداری...
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل :چیزی شده؟؟
اونجاست که بغضت رو با یک لیوان سکوت سر میکشی و با یک لبخند سرد میگی :نه هیچی....

غنچه از خواب پريد ... و گلي تازه به دنيا آمد ...
خار خنديد و به گل گفت : سلام ... و جوابي نشنيد ...
خار رنجيد ولي هيچ نگفت ...
ساعتي چند گذشت ... گل چه زيبا شده بود ...
دست بي رحمي آمد نزديک ... گل سراسيمه ز وحشت افسرد ...
ليک آن خار در آن دست خليد ... و گل از مرگ رهيد ...
صبح فردا که رسيد ... خار با شبنمي از خواب پريد ...
گل صميمانه وشادان به او گفت : سلام

نخ داخل شمع از شمع پرسید:
چرا وقتی من میسوزم تو هم آب میشی؟
شمع گفت مگه میشه کسی
که تو قلبمه بسوزه و من اشک نریزم؟

به دلتنگی هایم دست نزن
می شكند بغضــم یك وقت !!
آنگاه غرق می شوی...
در سیلاب اشكهایی كه
بهانه ی روان شدنش هستی !

كسي هست كه عاشقانه تو را مي نگرد و منتظر توست .
اشكهاي تو را پاك مي كند و دستهايت را صميمانه مي فشارد .
تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت .
و اگر باور داشته باشي مي بيني ستاره ها هم با تو حرف مي زنند .
باور كن كه با او هرگز تنها نيستي. فقط كافيست عاشقانه به آسمان نگاه کنی.

دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی
دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی
دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی
دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی
دوستت دارم چون به یک نگاه ، عشق منی . . .

بی بن بست...
وبارانی نم نم...
ویک خدا...
که کمی باهم راه برویم...
همین!!!
دلم کفش نمیخواهد...
پاپوشی از چمن میخواهد...
دلم باران میخواهد...
دلم هیاهو نمی خواهد...
می خواهد اندکی با سکوت و نسیم و باران قدم بزند...
همین!

چشمانم در آسمان
به جستجوی آخرین ستاره ی شب است
و می روم به اوج ، کنار او
ستاره ای که در سپهر آرزو
یگانه تقدیر من است

گنجشکی باعجله و تمام توان به آتش نزديک ميشد و برميگشت!
پرسيدند:چه ميکنی؟گفت:در اين نزديکی چشمه آبی هست
ومن نوک خود را پر از آب ميکنم وآن را روی آتش ميريزم.گفتند:
حجم آتش در مقايسه با آبی که تو مياوری بسيار زياد است
و اين آب فايده ای ندارد.گفت:
شايد نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند ميپرسد :
زماني که دوستت در آتش ميسوخت تو چه کردی؟
پاسخ ميدهم :
هر آنچه از من بر مي آمد ...انجام دادم ...
و بر برگ های آن قطره ايی از خون خود را بچکانم و آن را به
محبوبم هديه کنم تا زمانی که گل را مي بويد نفسش خون مرا گرم کند .

دلم قرص میشود که تو هم زیر همین سقفی . . .
یادت را جا گذاشتی...
نمی خواهم عمری به این امید باشم
که برای بردنش برمیگردی...
هرگز دستي را نگير وقتي قصد شكستن قلبش را داري هرگز نگو براي هميشه وقتي مي دوني جدا مي شي
درباره احساسات سخن نگو اگر واقعا وجود ندارد هرگز به چشماني نگاه نكن وقتي قصد دروغ گفتن داري هرگز
سلامي نده وقتي مي دوني خداحافظي در ذهنته!